جوجه تیغی عصبانی من
پارت ۱: از زبان باکوگو: صبح ساعت ۵ صبح بیدار شدم و رفتم ورزش کردم
تو راه در حال دویدن یه دختر و یه پسر رو دیدم که خیلی شبیه هم بودن و این نظرمو جلب کرد بیخیال شدم و بعد تمیرین برگشتم خونه دوش گرفتم و رفتم مدرسه ایزاوا سنسه اومد تو و گفت تو دانش آموز جدید داریم وقتی اون دوتا تازه وارد اومدن شکه شدم اونا...
سلام من zee هستم و کلی فیک و رمان مینویسم از همچی خوشحال میشم حمایتم کنی🥰
تو راه در حال دویدن یه دختر و یه پسر رو دیدم که خیلی شبیه هم بودن و این نظرمو جلب کرد بیخیال شدم و بعد تمیرین برگشتم خونه دوش گرفتم و رفتم مدرسه ایزاوا سنسه اومد تو و گفت تو دانش آموز جدید داریم وقتی اون دوتا تازه وارد اومدن شکه شدم اونا...
سلام من zee هستم و کلی فیک و رمان مینویسم از همچی خوشحال میشم حمایتم کنی🥰
- ۸.۵k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط